پیام بزرگمهر

تعمقی بر مجهولات و نگرشی دیگر بر زیستن

پیام بزرگمهر

تعمقی بر مجهولات و نگرشی دیگر بر زیستن

جبر و اختیار

یکی از پیچیده ترین مباحث فلسفی که بسیاری از اندیشمندان دنیا بر سر آن جدلها رانده اند،بحث جبر و اختیار است.موضوعی که هر گروه بر اساس عقیده خود مبنی بر مجبور یا مختار بودن انسان،مکاتب فلسفی ایجاد و به تبع آن،رفتار و عملکردهای خویش را توجیه نموده اند...گروهی از فلاسفه از قانون علیت،و گروهی بر اساس اصل پیش بینی پذیر بودن پدیده های جبری سعی بر توجیه این مقوله داشته اند لیکن همه گروهها به نحوی به بیراهه رفته و عاجز از تشریح بی خطای این مقوله شده اند...شرح جزئیات مکاتب فلسفی از حوصله این نوشته خارج است اما تلاش می کنیم مسئله را به صورت خلاصه، ساده و قابل هضم بیان نماییم...

 

جبر تکوینی:

می دانیم آب در شرایط خاص واستاندارد آزمایشگاهی در دمای صد درجه به جوش می آید و می دانیم در اثر جریان الکتریسیته به دو عنصر اولیه خود تجزیه می شود..و یا اینکه اجسام تیره نور بیشتری به نسبت اجسام روشن جذب کرده و زودتر گرم می شوند..به عبارتی رابطه های فیزیکی،شیمیایی،زیستی،اجتماعی و ...که به صورت لا یتغیر در درون هر ماده است را جبر تکوینی یا همان "سنت ثابت الهی" می نامیم..که این روابط و فرمولها به هیچ وجه قابل تغییر نیستند و اراده ما نمی تواند تاثیری بر این فرمولها و قوانین بگذارد..یعنی جبرا باید این قوانین را بپذیریم...

جبر سببی:

نوعی جبر است که به واسطه سببی مثل احتیاج و یا فایده بیشتر بردن و یا فهمیدن چیزی،ما را به اختیار کردن چیزی مجبور می نماید.مثلا گرگ را احتیاج و گرسنگی مجبورش می کند که گوسفندی را بدرد و تاجر را بیشتر فایده گرفتن و ثروتمند شدن مجبور می کند تا تجارتی را به خود اختصاص دهد و مرد دانشمند را فهمیدن اسرار طبیعت و کشف خواص و آثار مجهوله اشیا مجبور می نماید که به اختیار،در پی تجربیات مختلف برود...اینکه می گوییم به اختیار زیر بار جبر سببی می رود آن است که می تواند زیر بار نرود و طرف عکس آن را انتخاب کند ولی از آنجاییکه حیوان و انسان همیشه سود خود را خواهانند،زیر بار اجبار سببی نرفتن،و راه دیگری اختیار کردن برای آنها زیان دارد، و با داشتن اختیار خود را مجبور به انجام جبر سببی می نمایند..

پس جبر سببی جبریست که با اختیار صورت می گیرد..

 

عقاید جبریه:

جبریه به کسانی می گویند که معتقدند انسان از خود هیچ اختیاری ندارد و این اختیار ظاهری نیز نوعی توهم است و در نهایت انسان مجبور به انجام کاریست که از پیش برای او تعیین شده و هر اتفاقی را "قسمت" می دانند و قائل به انجام جبری انسانها به آن قسمت هستند که دلایل آنها نیز بدین صورت است:

1_شانس و اقبال دلیل بر جبر است:این افراد معتقدند سلطنت و دارایی از آن خداست و دارایی و نداری نیز از پروردگار است،دستی که در گوش نیز سیلی می زند نیز دست خدا می باشد...چه بسا افراد بد شانس با زحمات فراوان کار و کوشش نمودند و به مقصود نرسیدند و اشخاص بی عار و بی کار از ثروت و مال بسیار برخوردار شدند ..و دلایلی از این قبیل...

2_دانش خدا دلیل بر جبر است:جبریها می گویند پروردگار جهان همه چیز را می

داندو دانش خدا دلیل بر جبر است،زیرا اگر من اختیار کار دیگری کنم دانایی پروردگار که از پیش به این کار قرار گرفته بود به نادانی بدل خواهد شد...چنانچه خیام گفته است:

           می، خوردن من حق ز ازل میدانست      گر می ،نخورم علم خدا جهل بود

3_خواست خدا دلیل بر جبر است:گروهی دیگر از این فرقه گفته اند کارهای بشر را یا خداوند می خواهد بشود ،یا نمی خواهد...اگر بخواهد،خواهد شد و اگر نخواهد،نخواهد شد..پس اختیار بشر در کار بی معناست..

 

گروه دیگری از جبریه اعتقاد به تناسخ ارواح دارند.به عقیده ایشان اگر انسان در دنیا بدی کند بعد از مرگش روحش در یک موجودی پست تر حلول کرده و زجر می کشد تا در حیات بعدی در جسمی دیگر برود.و اگر انسان خوبی باشد به قالب انسان دیگر می رود و یا کمتر قالب عوض می کند و خوب که پاک شد از تمام قالب ها راحت و در قرب خداوند جا می گیرد..این عقیده  تناسخ،عقاید و افکار ادیان هندی بالاخص دین برهمایی و بودایی است که به وضوح می شود آن را دید...بودا نیز در پی نیافتن پاسخی منطقی برای پیش آمدها ،آن را به زندگی و اعمال پیشین این روح، در قالب قبلی نسبت داد و زندگی حال را عواقب زندگی پیشین دانست...که بعد ها،مانی، این پیامبر بابلی نیز تحت تاثیر اعتقادات بودایی ،عقیده تناسخ ارواح را در قالبهای مختلف،و در زندگی های پی در پی،برای پالایش روح مطرح کرد..

جبریون مادی:جبریون مادی کسانی هستند که به خدای دانا و مقتدر برای جهان اعتقادی ندارند.اینان تمام حوادث بشری و غیر بشری را مربوط به جبر تکوینی و جبر سببی دانسته و همه حوادث را معلول عللی دیگر می دانند...

 

عقاید اختیاریه:

گروهی بر این باورند که زمام تمام امور در دنیا در دست خودمان است و انسان هر اراده ای را می تواند به فعلیت برساند..از نظر ایشان هیچ عاملی نیست که بتواند سد راه انسان شود و آدمی از هر لحاظ قدرت بلامنازع گیتی است.بعضی از آنان پدیده های متافیزیک دنیا(از جمله هیپنوتیزم،تله پاتی،معجزه،و...) را منکرند و اگر ببینند،می گویند این قضایا را اصلی است که ما نمی دانیم...اختیاریه در مورد حوادث خارج از اختیار انسان،علل طبیعی و سببی را عامل اصلی می دانند..بنا بر این منکر جبر سببی و تکوینی نیستند،فقط دست خدا را در کارها بسته می دانند..مگر آنهایی از اختیاریه که اختیار خدا را هم همراه اختیار بشر شرح می دهند ...

 

و اما....

زندگی انسان از جهتی جبری است،نه جبر اصطلاحی مستقیم و از جهتی دیگر اختیار کامل می باشد و به ندرت جبر مستقیم خداوندی که اصطلاح جبریون است در جهان و یا در اعمال انسان مشهود می گردد..

تجربه می گوید بشر به کار اندازنده بسیاری از آثار و خواص موجودات است و جبر تکوینی خدا بوسیله اختیار و اراده بشر و کمی از موجودات دیگر ظهور پیدا می کند و به هر طریق که قوانین طبیعی یعنی فرمان ازلی خداوند به انسان اجازه داده می تواند کار نماید..مثلا می تواند موافق قوانین طبیعی که برای پیمودن آسمانها برای وی گذاشته شده،اگر آن قوانین را بیابد به آسمان برود..یعنی در جستجو کردن و نکردن برای یافتن قوانین طبیعی و یا بکار انداختن و فایده یا ضرر گرفتن از آثار و خواص نهاده شده در اشیا،آدمیان مختارند..ولی برای بردن هر سود و زیان  و رسیدن به مقصود مجبورند تابع فرمان ازلی خدا یا همان سنت ثابت الهی که قوانین بین اشیا و طبیعت و اجتماع و .. است باشند و به هر راهیکه قوانین طبیعی دستور می دهد بروند.بنا بر این در عین داشتن اختیار مجبورند از جبر تکوین اطاعت نمایند..

باز تجربه می گوید انسان همیشه نمی تواند چیزی را که اختیار کرده به مقصود برساند،اگر چه قانون طبیعی هم اجازه بدهد..بلکه یکطور اجباری دیگر بر اختیار او غلبه خواهد کرد و آن اجباری است که از اختیار صاحب اختیار قوی تر است..مثلا اگر قصد دیدار از کسی را کرده باشید ولی وی نیز قبلا اختیار به رفتن جای دیگر کرده باشد،اختیار شخص اول، اختیار شما را به اجبار تبدیل کرده..یعنی اجباری از اختیار دیگری....و نیز ممکن است هر دو طرف مستعد برای انجام یک کاری باشند و حتی موعدی هم برای دیدار خود قرار دهند،ولی برای یکی از آنها مانعی پیش آید،مثلا تصادف کند ، و نتوانند به مقصود خود برسند..که این اجبارها اجبار جبری هستند...محیط،آب و هوا،جغرافیا و ... نیز ممکن است ما را متحمل اجباری بکنند ولی انسان با اختیار قوی تر از آنها می تواند بر آنها فائق آید(این است کشمکش بین جبرها و اختیارها که انسان باید برای زیستن همواره در حال نزاع با آنها باشد،و سراسر زندگی بشر را نوعی نزاع اشباع کرده که ما به آن عادت کرده و زکام آن شده ایم و کمتر رنگ و بوی آن را حس می کنیم)...بطور کلی تمام اینها سببهایی هستند که برای اختیار کردن کاری و یا جلوگیری از اختیاراتی از انسان تمام اینها را می توان اجبار سببی گفت که با بودن اختیار در انسان مباینت ندارد..

 

با این اوصاف انسان هم مختار و هم مجبور است.انسان در چهارچوب و حدود اجبارات تکوینی یا سنت های ثابت می تواند اقدام به اختیار کند و می تواند با تلاش و کوشش بر اجبارات سببی فائق آید. بشر هیچگاه نمی تواند در شرایط استاندارد آزمایشگاهی آب را در 20 درجه سانی گراد به جوش بیاورد.زیرا دستور ازلی حکم بر رابطه ای بین مولکولهای آب دارد که در 100 درجه سانتی گراد بجوشد.انسان فقط می تواند با کشف این روابط از آنها به نفع یا ضرر خود استفاده کند. .(مثال آب نمونه ای ساده است که باید برای همه موارد تعمیم داده شود)

 پس باید با تلاش و تحقیق و مطالعه،روابط و فرمولهای جبری و لا یتغیر را شناخت و با اختیار از آنها به دلخواه خود استفاده کرد...

 

 

پی نوشت:این نوشته خلاصه و چکیده ای از تحقیقات بنده در زمینه جبر و اختیار از کتب مختلف و همچنین زائیده های ذهنی خودم میباشد و از دوستان گرامی خواهشمندم جهت تکمیل مطالعات، بنده را از نکته نظرات و نقدهایتان،در مورد این مبحث محروم ننمایید.

نظرات 5 + ارسال نظر
امید بندری چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:18 ب.ظ

پیام جان نخسته مطالبت جالبن

سیدجلال پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ق.ظ http://kolger.blogsky.com

سلام
مبحث جبر و اختیار یک مبحث خیلی پیچیده این که همیشه ارتباط بین ای دو مقوله ذهنم مشغول ایکردن امیدوارن در خلال ای بحث مه هم جواب بعضی ابهامات خو بگرم.

سلام دوست..صحیح می فرمایئد..این مبحث بسیار پیچیده است و به دلیل همین پیچیدگیش می باشد که عقاید متفاوتی در این زمینه ایجاد شده...بنده هم دوست دارم این مبحث باز شود و در مورد آن گفتمان داشته باشیم.. تا آنجایی که استطاعت اطلاعاتیم اجازه دهد در خدمت دوستان هستم...و از هر گونه بحث ، پیشنهاد ،انتقاد و رد عقایدم استقبال می نمایم .. شاید که حقیقت ،بسیار ساده تر در قالبی متفاوت از چهارچوب فکری ما نهان شده باشد..برای یافتن حقیقت هر بهایی را می پردازم...سپاس دوست..

بانو ی کنگی شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.banooyekongi.blogsky.com

سلام
خداوندی که مارابه این دنیا فرستاده هم راه داده هم چاه را ،هم از نیکی گفته وهم از بدی ، پس به ما قدرت اختیار و انتخاب را داده تا بتوانیم را ه را انتخاب کنیم وما خود با کرده های خود بهشت وجهنم را برای خود بر می گزینیم .اگرخداوند قدرت اختیار را به ما نداده بود نیازی به زندگی ما در این دنیا نبود پس ما نعمت ارزشمند ی در اختیار داریم . ( قدرت تفکر و تعقل )و(قدرت اختیار و انتخاب)و مثال روشن این است که در توبه همیشه باز می باشد .
از انجایی که خداوند باری تعالی از همه چیز با خبر است و از گذشته و حال و آینده می دا ند و بالا ترین و بر ترین قدرت است پس در زمان پاگذاشتن مارابه این دنیا جایگاه مارا ثبت کرده به زبان واضح تر یعنی خداوند می داند که ما بهشتی هستیم یا جهنمی وبهشتی یا جهنمی بودن مارا بر اساس کردار و اعمالمان به ثبت رسانیده است از بدو تولد .
ودیگر جبریات جزء قوانین طبیعت وعلت ومعلول به شمار می آیند.

سلام
اگر جایگاه ما به ثبت رسیده باشد پس دنیا جبر مطلق است..
خداوند از بهشتی و جهنمی بودن ما علم و اطلاع داشته ولی جایگاهمان را ثبت نکرده..این اعمال ماست که جایگاهمان را ثبت می کند...مثل معلمی که می داند کدام دانش آموزش نمره قبولی را می آورد و کدام دانش آموزش مردود میشود ولی کارنامه او را از قبل ننوشته و نمره اش را از قبل تثبیت نکرده بلکه فقط حدس می زند،خداوند نیز به کارهای ما علم دارد ولی در مقیاسی کاملا دقیق...اما این علم، به علم غیب خدا منسوب است نه به مجبور بودن به همان علمی که خدا از ما دارد...
با بقیه سخنانتان موافقم...متشکرم

بانوی کنگی دوشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.banooyekongi.blogsky.com

سلام برادر بزرگوار
منظور من هم همان اعمال ماست که جایگاه مارا ثبت میکند اما با توجه به این امر که خداوند از گذشته وحال وآینده با خبر می باشد در پیشگاه او جایگاه مان ثبت شده است ولی ما از آن بی خبر .
در یکی از کتب فرا روانشناسی خواندم که هر کدام از ما برای اومدن به این دنیا مأموریتی را بر دوش داریم و هرکدام به میل خود این مأموریت را متقبل می شویم وراه سخت و دشوار در پیش چشمانمان پیدا.اما برای این که خودمان را محک بزنیم و امتحان کنیم ودر معرض آزمایش قرار دهیم در بدو ورود به این دنیا در قالب جسم خاکی ، بنابه امر خداوند همه چیز از حافظه مان پاک می شود وبه ما قدرت تفکر وتعقل واختیاروانتخاب داده می شود تا راه را ادمه دهیم و وآنگاه است که پی می بریم که جایگاه ما ثبت شده بدو ن هیچگونه جبری ، ولی ما از آن بی خبریم . دنیا جای محک زدن انسانها به خودشان است .
بحث خیلی جالبی است . برایتان آرزوی موفقیت می نمایم .

سلام خواهرم
خوشحالم که بحث را دنبال می کنید...
اما در مورد مطالب این کتابی که فرمودید باید بگویم این عقیده برگرفته از از عقاید ادیان هندو و جینیزم و بوداست که بعدها آن را به صورت صوفی گرایانه تعبیر کرده اند.. وقتی گفته شود ما قبل از به دنیا آمدن ماموریتی داشته ایم بدین معناست که از قبل وجود داشته ایم...و در انتظار حلول در جسمی خاکی به سر می برده ایم ،و پاک شدن همه خاطرات از ذهن ما خود بیانگر وجود قبلی ماست که دقیقا عقیده تناسخ ارواح را تشریح میکند که بنده با این عقیده موافقت نظر ندارم...و جالب است که رد پای عقاید صوفی گری را نیز می توان به وضوح در این موضوع مشاهده کرد..
باز هم پذیرای سپاس بنده جهت پیگیری مباحث باشید..

بانوی کنگی چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ق.ظ http://www.banooyekongi.blogsky.com

سلام برادر بزرگوار
من به یه بازی وبلاگی دعوت شدم من هم شمارادعوت می کنم که اگه یه سر بیاین وبلاگ من متوجه قضیه می شوید متشکرم
موفق باشید

بسیار سپاسگزارم...به دیده منت دعوتتان را می پذیرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد