ما هیچ نیستیم

شامگاهان که مرکب آفتاب، باختران دور دست را درنوردید، اختران یک به یک از کاشانه های خود به در آمده تا شبانگاهان و سحر را بر اورنگ سروری آسمانها تکیه زنند..شب هنگام پهنه بیکران آسمان جولانگاه عشق بازی ستارگان با ناظران دنیای ماورا؛ می شود که با چشمک و عشوه  از ما دلبری می کنند..آنگاه که چادر عزای خورشید بر تارک زمین گسترده شده،در آسمان بزم اختران برپاست،که سخاوتمندانه وبه دور از چشمداشتی،هر شب تو را به جشن خود فرا می خوانند....اما ما انسانها چنان مسحور تماشای دنیای کوچک پیرامون شده ایم که شگفتیهای ماورا؛ برایمان نامانوس گشته...و گیتی چنان بر دیدگانمان خرد جلوه می کند که دچار نوعی خودشیفتگی کودکانه شده ایم و خویش را محور و مرکز کائنات می دانیم..و بی شک،چنین تلقیاتی،در اثر ناآگاهی ما از جایگاهمان در مقابل کل هستی است...

 

بر اساس دانسته های نوین و بنا به گفته دانشمندان علوم فضایی،زمین تکه سنگی تقریبا کروی است که به همراه هفت سیاره دیگر بر گرد ستاره ای نزدیک به نام خورشید در حال گردش است..این سیاره و شش میلیارد انسان ساکن آن از مدار زحل،بصورت نقطه ای نورانی در حد پیکسل قابل رویت است..خورشید با 8 سیاره خود در فاصله 10000 سال نوری از لبه و 28000 سال نوری از مرکز کهکشان راه شیری قرار گرفته که هر 240 میلیون سال یکبار،مرکز کهکشانی که حاوی 200_100 میلیارد خورشید کوچک و بزرگ است را گردش می کند..نزدیکترین همسایه کهکشانی ما، با فاصله2/2 میلیون سال نوری دارای 2000 میلیارد خورشید کوچک و بزرگ است.جهان به یک یا دو کهکشان محدود نمی شود بلکه کیهان حاصل از بیگ بنگ(big bang) ،در وسعت 20_15 میلیارد سال نوری با میلیاردها کهکشان گسترده شده است...(1)

 

از نوشته های فوق چه نتیجه ای حاصل می شود؟؟آیا جز این است که گیتی خارج از تصور ما بزرگ است؟؟و یا اینکه ما بیش از اندازه و خارج از تصور کوچکیم...زمین ذره بسیار بسیار ناچیزی از آسمانیست که آنرا می بینیم.هر یک از ما انسانها نقطه بسیار بسیار کوچکی از آن زمین بسیار بسیار ناچیز هستیم، که عملا می توان هر انسان را یک اپسیلون فرض کرد و از او در مقابل کل جهان چشم پوشی کرد و نادیده گرفت...به عبارتی ما چیزی نزدیک به صفر هستیم،یعنی آنقدر ریز که می توان گفت ما هیچ هم نیستیم...

 

بنا به طبیعت خلقت،ما فقط از پنج حس بویایی،شنوایی،چشایی،بینایی و لامسه برای ادراک،برخورداریم..و مغز انسان مجموع برآیند مولفه های این پنج حس را بصورت ادراک در خود ثبت می کند...اما بر این باورم که در جهان به این بزرگی پدیده های بسیاری هستند که توسط حواس پنجگانه ما قابل درک نمی باشند،پدیده های بسیار زیادی فراسوی  مرزهای زمینی ما وجود دارند که به دلیل خارج بودن از حوضه درک ما،از آنها بی اطلاعیم..شعور ما شکل ضعیفی از شعور بی حد و مرز لایتناهی است..بی شک انواع دیگری از ادراک در سراسر گیتی گسترش یافته که ما با این سطح ضعیف از شعور انسانی خویش،قادر به فهم آن نیستیم..علم ما نسبت به کائنات،مانند اندازه مان نسبت به آن،بسیار ناچیز و در حد صفر است و شاید این علم ناقص،کفایت امورات دنیوی ما را هم نکند..

 

با همه این احوال شگفت از انسانی هستم که در اثر غفلت از شرایط عینی،خویش را چنان بزرگ و کامل قلمداد می کند که با همه کوچکی و نقصانش در ادراک و علم،خود را در مقام نفی وجود واجب الوجود می بیند..

انسانی که با تکیه بر حواس ناقص پنجگانه خود،وجودی را نفی می کند که لاجرم شعور مطلق و لایتناهی است..

انسانی که، نظام خلقت را معلول تصادفی بودن دنیا می داند،غافل از آنکه پدیده های تصادفی نظم نمی آفرینند..

انسانی که با تمام محدودیت در ادراک به خود حق می دهد در مورد مسائل خارج از محدوده درک انسانی ،به صورت مطلق سخن براند..

 انسانی که وجود کائنات را به یک انفجار بزرگ به نام "بیگ بنگ" ارتباط می دهد،اما هیچ از خود نمی پرسد همین اتفاق به فرمان چه کسی بوده؟؟و آیا نباید برای چنین اتفاق بزرگی،نیروی بزرگتری در کار باشد؟؟؟ما انسانها زمانی که هسته اتم را شکافته و از آن انفجاری پدید می آوریم، حضور نیرو و شعوری مسلط بر این اتفاق، یعنی اراده انسان را مشاهده می کنیم.اما آیا می توان وقوع و پیدایش کائنات،با آن نظام پیچیده را ،بی دخالت اراده برتر، و قائم به ذات دانست؟؟

همین انسان هیچی که به خاطر مسائل هیچ تر،بر دیگر همنوعان ناروا می دارد..همین انسان هیچی که با غرور،تکبر،ظلم،دروغ،خیانت و هر ناشایستی دیگر،بدیهایی به بزرگی دنیا می کند...

و همین انسانی که اگر انسانیت نداشته باشد هیچ نیست...

بار دیگر به دنیا بنگرید ...

 

 

(1) هر سال نوری معادل 90000000000000 کیلومتر است.

پی نوشت: نوشته های فوق،حاصل سفر دو روزه اخیرم به یکی از روستاهای دور افتاده بندر جاسک و شب زنده داری برای رصد آسمان پر ستاره آنجا بود.